زنی که اتفاقا منم ...: مجموعه داستان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
انگار بدش نمیآمد گلبو ناگهان در آپارتمانش را باز کند. هدایت را همان جا طبقه پایین غافل گیر کند، به بهانهای بکشدش داخل و اتفاقاً همان لباس حریر تمام سفید یقه باز تنش باشد که خاکستر سیگار روی سینهاش را سوزانده بود و هدایت شک داشت شاید رد سیگار بهمن خودش بوده باشد. چون سابقهدار بود و همین کفر مونا را در میآورد... هیچی از سیگارت در امان نیست، نه فرش، نه مبل، نه پرده و ملافه، هیچ چی. هر جا نگاه می ندازی رد سیگار کوفتی توئه. یقهی پیراهن منو کی سوزونده آخه؟