سبد سفارش شما خالی است!

در این کتاب مصور و رنگی، داستان رستم و اسفندیار بر اساس اشعار شاهنامه بازنویسی شده است. اسفندیار ـ فرزند گشتاسب، پادشاه ایران ـ چون به دنیا می‌آید زرتشت او را در آبی فرو می‌برد تا رویین تن و جاودان شود اما اسفندیار چشمان خود را در آب می‌بندد. سال‌ها می‌گذرد و اسفندیار که پهلوانی بلندآوازه شده، آرزوی تاج و تخت پدر را در سر می‌پروراند. گشتاسب که از تقدیر اسفندیار و عمر کوتاه وی آگاه است و از سوی دیگر چندان مایل به واگذاری تخت و تاج به فرزندش نیست، او را به زابل و به نبرد، با رستم می‌فرستد. رستم در ابتدا او را به آشتی فرا می‌خواند؛ اما اسفندیار مایل به نبرد است. در اولین نبرد از آن جا که اسفندیار رویین تن است تیرهای رستم بر او کارگرنمی‌شود. این در حالی است که رستم با تنی زخمی از میدان می‌گریزد. شب هنگام زال چاره‌ی کار را از سیمرغ می‌پرسد سیمرغ او را راهنمایی کرده به او می‌گوید که کشتن اسفندیار برای رستم شوربختی به همراه دارد. سرانجام اسفندیار به دست رستم کشته شده، تیره بختی رستم آغاز می‌گردد.