خورشید چطور به خانهی کوکو رسید
داستانهای کودکان انگلیسی
وقتی «کوکو» آن دوردورها خواب است، خورشید آرامآرام از پشت تپه بالا میآید و همینطور که تلنگری به کلاه ماهیگیر میزند، به آن طرف آب سرازیر میشود. بالای جنگلهای یخزده حرکت میکند. روی ردّپای بچهای سایه درست میکند و محضِ خاطر پسرکی، روی بال یک هواپیما آرام میگیرد. از شهر و اطراف آن میگذرد. خرسها و پلنگهای برفی را بیدار میکند و رنگینکمانی صحرایی میسازد. خودش را به داخل اتاق کوکو میکشاند تا یک روز همبازی او باشد... . «باب گراهام» با تیزبینی لحظات کوتاهی از تجربههای مشترک را میگیرد و با آن، شگفتیهای طبیعی را که هر روز اتفاق میافتد، روشن میسازد.