داستان خدا
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایتی از یاس و امید در تقابلی جذاب میان انسانهایی باشخصیتها و ویژگیهای گوناگون روی میدهد. «اعظم»، زنی است که مهارت نویسندگی دارد و با حمایت مردی جوان در یک کافینت به نام «کامران» مشغول نوشتن یک داستان است. «طلوع» پسر اعظم دچار بیماری کلیوی است و به لحاظ روحی شرایط مناسبی ندارد و مادرش تنها راه درمان آن را ازدواج میداند. «کیمیا» دختری است که از شرایط سخت زندگیاش به ستوه آمده و دست به کارهایی میزند که مطابق با هنجارهای خانواده نیست. اعظم قصد دارد او را به عقد طلوع در آورد و...