درآمدی بر علوم انسانی انتقادی
به تصریح کتاب، ظهور رنسانس و پس از آن، مدرنیته را باید نقطة عطفی در تاریخ تاسیس علوم انسانی نوین دانست. عبور تفکر غربی از مدرسگرایی متعبدانة قرون میانی به بازاندیشیهای متاملانه رنسانس، زمینه را برای تاسیس نهادهای معرفتی که امروزه به نام «علوم انسانی» میشناسیم، فراهم آورد و با گسترش مقبولیت گفتمان مدرنیته و شکوفایی مجدد تمدن غربی، تمدنهای غربی که در رخوت و رکود به سر میبرند، به نحو شتابآلودی به پیروزی از راه طی شده از سوی کشورهای غربی روی آوردند و در این راه با اجتناب از تعمق و تدبر لازم در بنیانهای تمدن مدرن، بیشتر برجنبههای ظاهری و تکنولوژیهای صنعتی و نظامی متمرکز شدند و چاره را در تقلید نهادی از آن چیزی یافتند که در کشورهای غربی در جریان بود. به تدریج با مشاهدة پیشرفت حیرتانگیز و پرشتاب جهان غربی، در جستوجوی راهی برای جبران عقبماندگی فکری، اجتماعی و تکنولوژیک برآمدند. در این کتاب، تحلیل روند شکلگیری و تکوین جریانهای معاصر اندیشة جامعهشناختی و بررسی نقادانة آنها، در کنار پژوهشهایی قرار گرفته است که با تمرکز بر تحولات جدید در اندیشة انسانی، ظرفیتها و چالشهای پیش روی تاسیس علوم انسانی بر پایه هنجارهای فرهنگی، تمدنی غیر غربی را مورد ارزیابی قرار میدهند؛ پژوهشهایی تحت عنوان: علوم انسانی از منظر پسامدرنیسم؛ اندیشة انتقادی پسا استعماری؛ علوم انسانی نوین در ایران؛ درآمدی بر الهیات ناظر به پیشرفت و...