زیر آفتاب خوش خیال عصر
داستانهای فارسی - قرن 14
«زیر آفتاب خوش خیال» ماجراهای دختری کلیمی به نام مونا است. او هر روز به یاد خاطرات دوران کودکی و جوانی خود میافتد. او دختر ابراهام یهودی است که از کلیمی به مسلمانی روی آورده است. همسر مونا، شهریار که روزی عاشق و دلباختة او بوده، او را ترک کرده و مونا در شرکتی در تهران کار و زندگی میکند. خواهرش ادنا که به همراه همسرش ایلیا، در اسرائیل زندگی میکند، روزی با تماس تلفنی خبر از حال بد مادر میدهد و از مونا میخواهد که به مادر سری بزند. مونا هر روز فکر میکند، کسی در خانة او است. او همیشه خوابهای آشفته میبیند و هر روز با قرص میخوابد. او گذشتة خود را در این کتاب به تصویر میکشد.