دستهای سرخ و نازلی
مجموعهی حاضر شامل دو نمایشنامه با عنوان "دستهای سرخ" و "نازلی" است. برای نمونه در "نازلی" حکایت دختر جوان ایرانیالاصل آذربایجانی به نام "نازلی" بازگو میگردد. او مدتهاست در انتظار بازگشت شوهرش، "روشن" که در جنگ قرهباغ مفقودالاثر شده، چشم به جاده دوخته است. روزی صدای روشن در گوش او میپیچد و از او میخواهد برای دیدار کسی که در انتظار اوست به مشهد، حرم امامرضا (ع) برود. "آذر"، مادر نازلی، نیز در خواب میبیند که در صحن امام رضا (ع) پیرمردی بر روی ویلچر از او کمک میخواهد. از طرفی دیگر "حشمت"، همان پیرمرد، در کنار خانهی خدا میان خواب و بیداری صدای کسی را میشنود که او را به حرم امامرضا (ع) دعوت میکند. این سه نفر در شب شهادت امامرضا (ع) در صحن حرم یکدیگر را ملاقات میکنند و با رحمت و شفاعت ایشان، هرسه به مراد دل خود میرسند.