یزله در غبار
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «مثل برگ درخت ریختیم، زمین آدم بود که میرفت، چهار دست و پاش هوا چرخ میزد و من هی میخندیدم. خوب که مادر شوهرم نبود، زودتر از همه تیکه پاره شده بود. دیگه نبودش، اگه نه گیسمو میکشید، میگفت: زن خجالت بکش همه دارن می میرن و تو داری میخندی».