کاش مبصر نمیشدم
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. «آرزوی دیدار»، «با من حرف بزن»، «برایم قصه بگو»، «پسرک»، «تلافی»، «کاش مبصر نمیشدم»، «کفشهای نو»، «گمشده»، «مترسک» و «همکلاسی» عنوانهای برخی از داستانهای این کتاب هستند. در داستان «آرزوی دیدار» میخوانیم: «من و «زهرا» خواهرم به مادربزرگ میگفتیم، ننهجون. ننهجون به امام خیلی علاقه داشت. عکس بزرگ امام را توی اتاقش زده بود و هر روز سر نماز برای امام دعا میکرد و همیشه از خدا میخواست که امام به ایران بیاید».