اسبی که یالهایش را... (مجموعه داستان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعهای از داستانهای فارسی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. «داس»، «اتوبوس»، «آخرین منزل»، «ایستگاه چشمهایش»، «قاب پنجره»، «انتقام»، «دختران مینیاتوری»، «فقط سوت میزدم»، «آینه چون شکست»، «دلشدگان»، «خروس بیمحل» و «کوره» عنوانهای برخی از داستانهای این کتاب هستند. در داستان «اسبی که یالهایش را...» میخوانیم: «ساک را برداشت. جلوی در که رسید برگشت و خانه را از نظر گذراند. دو اسب نظرش را جلب کرد که به تاخت میرفتند. ساک را زمین گذاشت و به تماشای اسبها ایستاد. اسب سفید، یالهایش را روی گردن و سینه ریخته بود کمی عقبتر از اسب سیاه، به آنطرف رودخانه به سمت جنگل انبوهی به تاخت میرفتند».