مستانه
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب داستانی عاشقانه و اجتماعی است که با زبانی ساده و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده داستان را با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد. در داستان میخوانیم: ««فرهاد» و «امیر» وارد دانشکده شدند که چشم «فرزانه» به آنها افتاد و با طعنه گفت دوقلوهای افسانهای، دستاتون را بزارید تو هم بلکه شانس بیاریم و استاد «جوادی» نیاد و امتحان ندیم».