پسری که لب نداشت
در این داستان تخیلی «لیلی» و «دالی» خواهر و برادر بودند و خیلی یکی دیگر را دوست داشتند و همیشه با هم بازی میکردند. تنها مشکل این بود که دالی مثل دیگر بچهها لب نداشت و نمیتوانست حرف یا این که لبخند بزند. دالی از این موضوع خیلی ناراحت بود. تا این که یک روز لیلی، هنگام کشیدن نقاشی، ناگهان به طرف دالی رفت و به او کمک کرد تا برای خود با مداد یک لب روی صورتش بکشد. دالی دیگر صاحب لب شده بود و هر دو خیلی خوشحال بودند و لیلی برادرش را در آغوش گرفت تا او را به پدر و مادرش نشان دهد. کتاب به همراه تصاویری برای رنگآمیزی به چاپ رسیده است.