تهران، کوچهی اشباح
داستانهای فارسی - قرن 14
پسر نوجوانی، هنگامی که نیمهشب از جشن تولد دوستش به خانه بازمیگردد، در راه دچار افسونی وحشتناک شده و به سوی خانهای مخوف کشیده میشود. او که حس میکند تحت تعقیب است به دخترک کوچکی که میگرید و از او کمک میخواهد اطمینان کرده و با وی برای رهایی از آن محیط وحشتزا راهی زیرزمین میشود. اما در آنجا متوجۀ دامی، که برایش گسترده شده، میگردد و همچون صیدی بیپناه گرفتار چنگال خانوادۀ «دراکولاها» میشود. آنان به او هجوم آورده و خونش را میآشامند. پسر با وحشتی غیرقابل وصف خود را نجات داده و تمام راه خانه را میدود. اما در فردای آن شب متوجه تغییرات عجیب خود شده و میل بسیاری به نوشیدن خون پیدا میکند. او شبها دراکولاها را بیرون پنجرۀ اتاق خویش میبیند که از وی میخواهند به آنان پیوندند. «تهران، کوچۀ اشباح» رمانی ایرانی برای نوجوانان با موضوع «وحشت» است.