هدیه خورشید

هدیه خورشید

باید از امام خداحافظی می کرد و به مدینه باز می گشت. ولی هیچ پولی نداشت تا برای فرزندانش سوغاتی بخرد. با خودش گفت: «کاش می شد یک یادگاری از امام برای خودم می گرفتم. مثلاً یکی از پیراهن هایشان را». به خانه امام هشتم رسید. در زد و وارد شد. پس از سلام با امام هشتم به صحبت نشست سرانجام زمان جدایی فرا رسید. هنوز به حیاط نرسیده بود که حضرت فرمودند: «حال که داری از مرو می روی، نمی خواهی یک یادگاری از ما داشته باشی؟ مثلاً یکی از پیراهن هایم را؟» از تعجب خشکش زد. سپس امام دستشان را به زیر سجاده بردند و کیسه ای کوچک وسفید را درآوردند و فرمودند: «با سکه های درون این کیسه برای دو فرزند خردسالت سوغاتی بخر!» داستان مذهبی بالا، در مجلدی خشتی و همراه با تصاویری رنگی، برای کودکان گرو سنی ب و ج به چاپ رسیده است.

قیمت چاپ: 0 تومان
نویسنده:

حسین میرزایی

تصویرگر:

زهره اقطاعی

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

297.68

سال چاپ:

1389

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

20

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9786005794182

محل نشر:

مشهد - خراسان رضوی

نوع کتاب:

تالیف