جای پای فرهاد
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر رازهای ناگفتة یک مادربزرگ است که برای نوههای خود نقل میکند. او در خانوادهای پرجمعیت در کرمان زندگی میکرد. آنها فقیر بودند؛ اما وجود مادری شکرگزار هرگز اجازه نداده بود بچهها نعمتهای خداوند و داشتههای خود را کوچک بشمارند. همگی آنها با شادی و قناعت آشنایی داشتند و در بزرگسالی میراث مادر را که تربیت درست بود به خوبی حفظ کرده بودند. آنها همگی زرتشتی بودند؛ اما به امام رضا (ع) و امام حسین (ع) اعتقاد فراوان داشتند تا جایی که راوی با نذر و نیاز توانسته بود سلامتی پسرش «فرهاد» را از امام رضا (ع) بگیرد. با این که در جنگ او را از دست داده بود؛ اما عشق و صداقت را در کنار فرهاد آموخته بود.