جدال و جنایت
داستانهای فارسی - قرن 14
پرواز میکنم سمت سیاهی و میرم و میرسم به پناهگاه شبهای تنهاییم، به بلندترین پرتگاه این شهر، ترسناک ژرفای این سیاهی بیکران و زندگی من پرشده از این سیاهی، حس ترس داره این بلندی و سیاهی بی انتهاش و من سالهاست، خلوت گاهم این برج و باروی وحشته...