نیکی و زیورها
نیکی دوست داشت زینتآلات مختلفی به خود بندد و مهمانی برود؛ چون فکر میکرد بدون آنها کسی با او بازی نخواهد کرد و او را دوست نخواهد داشت. یک روز که با مادر به مهمانی میرفت، چندین زیورآلات به خود آویزان کرد، موهایش را آرایش کرد و کفشهای پاشنهبلند پوشید. هنگامی که در تاکسی بود باد شدیدی وزید و تعدادی از زیورهای او را با خود برد. نیکی هنوز در خانه کمی زیورآلات داشت ولی حالا بدون آنها باید به مهمانی میرفت؛ برای همین غمگین بود؛ اما در آنجا اتفاقی افتاد که باعث شد او دوستان زیادی پیدا کند و متوجه شود که اگر خوب و مهربان و سادهپوش باشد، دوستان خوبی پیدا خواهد کرد. این کتاب مصور، از سلسله کتابهای «ارزشهای زندگی» با موضوع سادگی برای کودکان به نگارش درآمده است.