مرگ بر مرگ (رمان)
داستانهای فارسی - قرن 14
استاد پناهی کسی بود که با ظاهر استاد، اهداف سیاسیکارانهاش را راجع به تجلیل از غرب، دربارة دانشجویان مشتاقی که رفتن به اروپا را آزادی میدانستند، به کار میبرد. او یک شرکت جهانگردی سفر به کشورهای اروپا راه انداخته بود و با استفاده از اهرم نمره برای پذیرش پایاننامه، ذهنیات منفی خود را به دانشجویان شیفته و کسانی که رگههای تمایل به غرب را در آنها میدید، منتقل میکرد و به اهداف سودجویانة خود میرسید. سمیرا، دانشجویی که گرفتار وسوسههای این استاد شده بود، در حالی که درگیر تردید و سردرگمی و سوالات بیشمار بود، توسط ستاره، دانشجویی که هوشیارانه در برابر اوامر سیاستکارانة استاد پناهی کرنش نکرده بود، به سوی روشنایی گام برداشت و دربارة مسایل مختلف به یقین و آگاهی رسید.