روزگار فراموشی
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب، داستانی فارسی در ژانر اجتماعی است. «پرهام» مثل همیشه پشت میزش در اتاق پشتی کافیشاپ نشست و مشغول مطالعه شد. او و خاطراتش زندگیاش را میسازند. پرهام، عاشق «ناهید» بود، اما پدر پرهام مخالف این ازدواج بود؛ چون دختر یکی از شُرکایاش را برای پرهام درنظر گرفته بود. پس از مدتی ناهید بر اثر تصادف فوت میکند و پرهام دچار شوک روحی میشود. او پس از جدالی نابرابر با پدرش، خانه را ترک کرده و به مشهد میرود و پنج سالی را در آنجا زندگی میکند و... .