رخش
داستانهای حماسی - قرن 14
«رخش» اسبی تندپا و وحشی را از کابل برای فروش به زابل آوردهاند. او به هیچکس جز رستم که در آن زمان نوجوانی قدرتمند بود، سواری نداد. رخش از آن رستم شد، آن دو باهم اتفاقات بیشماری را شاهد بودند تا این که روزی نامهای به دست زال رسید که در آن نامه گرفتار شدن «کیکاووس»، شاه ایران، به دست دیو سفید و در سیاهچال بودن قهرمانانش «گیو»، «گودرز» و «بهرام» را اعلام میکرد. علیرغم نگرانیهای رودابه ـ مادر رستم ـ زال، رستم و رخش را برای جنگ با دیو سفید میفرستد و رخش و رستم بار دیگر کنار هم در انتظار وقایع غیرقابل پیشبینی قرار میگیرند. این کتاب از زبان رخش اسب رستم روایت میشود و اتفاقاتی را که در کنار رستم برای او پیش آمده بازگو میکند.