جزیره حقیقت
داستان بلند حاضر خاطرات پیرمرد ملوانی است که در یک روز مهآلود، در کافهای ساحلی در بندر سانفرانسیسکو، برای سه ملوان جوان بازگو میشود . پیرمرد که "بیلی دیوید "نام دارد حادثهای را بازگو میکند که در سنین جوانی و سالهای نخستین ملوانی در اقیانوس آرام برایش اتفاق افتاده بود . بدین ترتیب که کشتی غرق میشود و او به همراه یکی از دوستانش به سختی خود را به جزیرهای میرسانند به نام "اویایو ."مردم بومی از آنها پذیرایی میکنند .آنها مدتها در آن جزیره میمانند و از زندگی در آن جا لذت میبرند ; هر چند یک ویژگی خاص جزیره اکثر اوقات آنها را آزار میدهد و آن این که مردم جزیره با حقیقت محض زندگی میکردند و هیچ گونه اغراق و دروغ، و رفتار و گفتار غیر حقیقی نداشتند .به همین دلیل آن جا را "جزیره حقیقت "مینامیدند . راوی داستان ـ بیلی دیوید ـ به تدریج سعی میکند با حقیقت محض صحبت کند و در ضمن تصمیم میگیرد با دختر رئیس قبیله ازدواج کند .اما دوستش که علاقه شدیدی به تعریف کردن ماجراجوییهای غلوآمیز آمیخته به گزافهگویی و اغراق دارد نمیتواند در آن جا بماند .سرانجام، آنها روزی تحت شرایطی جزیره را ترک میکنند و پس از پشت سر گذاشتن حوادثی به وطن باز میگردند .اما بیلی از آن زمان تاکنون در اقیانوس آرام دریانوردی کرده و از هیچ کس نام جزیره "اویایو "را نشنیده و هنوز به دنبال یافتن آن جزیره است تا با دختر رئیس قبیله ازدواج کند .