گوزنها: بر باد رفتههایی خاموش ...
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، داستان رقّتانگیز کوچ کشاورزانی است که برای امرار معاش به شهر میروند و برای گذراندن زندگی تن به کارهای پست میدهند. «عزّت» همراه همسر و فرزندانش، «زینت» و «عزیزآقا» روستای خود را ترک کرده و راهی شهر میشوند. آنها با دست فروشی و دورهگردی امرار معاش میکنند، امّا «عزت» به دلایل گوناگون و با دسیسة اطرافیان متهّم به قتل شده و به زندان میافتد. در زندگی این خانواده افرادی سودجو و شیادانی پیدا میشوند که باعث مرگ تمام افراد خانواده میشوند. بعد از مرگ، جسد آنها به ولایت خود انتقال مییابند تا در زادگاه خود و در دنیایی دیگر، به آرامش برسند.