با 390 تا درخت کریسمس میخواهی چه کنی؟
داستانهای کوتاه آمریکایی - قرن 20م. - مجموعهها
در این داستان در ماه مه، یک دختر دانشجوی سال اولی به نام دبورا دایلی، با صندلی شیشه قدی، پنجرهای در طبقه پنجم عمارت گری را شکست و خودش را به دنبال صندلی به محوطه پارکینگ خالی از برف پرتاب کرد. مچ هر دو پایش خرد شد و جمجمهاش شکست. بعدازآن بود که، بیهیچ شگفتی، فهمیدیم این عمل او ارتباطی به عشق داشته: عشقی کاذب، عشقی شکستخورده، عشقی نابهنگام، در کناشده و ناکام.