مغازهی خودکشی
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
لوکرس با تقلا از کنار ویترین بزرگ عبور کرد که تعداد زیادی شیشه طلایی بزرگ در داخل آن سوسو میزدند. سپس از کنار پسر بزرگش عبور کرد؛ یک پسر 15 ساله لاغر و استخوانی که همیشه ناخنها و لبهایش را میجوید و اکنون سرش باند پیچی شده بود. کنار او مرلین 12 ساله ایستاده بود، یک دختر با اضافه وزن شدید که بدون توجه به اطراف و بر روی چهارپایه فرو افتاده بود. او میتوانست با یک بار باز و بسته کردن دهانش کل جهان را ببلعد.