چهار داستان کوتاه از ریموند چندلر، دشیل همت، لسلی شارتریس و جان اشتین بک
داستانهای کوتاه - مجموعهها
کانون دل کاستیلو، یکی از درههای منطقة سانتالوچیا است که در آن زمین و خانهای قدیمی و متروک قرار دارد. جیم مور مالک این زمین است و به همراه همسرش، ملیکا به شهر رفته و آنجا زندگی میکند، اما نمیتواند زمین و خانة خود را برای همیشه ترک کند، زیرا نوعی وابستگی غریب و پرقدرت نسبت به آنجا دارد. جیم مور بر اثر یک قتل مجبور به ترک خانة خود شده است. او در زمان مجردی به شهر مونتری میرفت تا مست کند. بعد از مدتی که از ازدواج او با یلکا گذشت، متوجه شد که یلکا اهل معاشرت نیست، ولی زنی به تمام معنا وظیفهشناس و خانهدار است. کمکم جیم مور خسته شد، به شهر مونتری رفت و سرگرمی خود را شروع کرد. روزی به طور اتفاقی او به شهر نرفت و به خانه بازگشت و همسر خود را با مردی که عموزادهاش بود، دید. جیم مرد را کشت و بعد از کتک زدن یلکا دوباره زندگی عادی خود را با او شروع کرده و برای زندگی، او را با خود به شهر برد. این کتاب مشتمل بر چهار داستان از نویسندگان مختلف با عنوانهای «آدمکش تازهکار»، «کافة نعل طلایی»، «دزدان مروارید» و «قتل» است.