ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
داستانهای برزیلی - قرن 20م.
این رمان ماجرای دختر جوانی است به نام "ورونیکا" که با وجود زندگی به ظاهر رضایت بخش، اقدام به خودکشی می کند، زیرا او به دلیل خلاء عمیق در وجود خود، زندگی را مطابق میل خود نمی یابد؛ اما اطرافیان، او را که با چند قرص دست به خودکشی زده بود به بیمارستان روانه می کنند. ورونیکا که اینک از مرگ نجات پیدا کرده خود را در بیمارستان روانی می بیند، در حالی که قلب او در اثر قرص ها به شدت آسیب دیده و هر آینه او را به مرگ نزدیک می سازد. ورونیکا به تدریج با مشاهده بیماران به اکتشاف اموری نایل می گردد که پیش از آن هرگز خود را مجاز به شناسایی آنها ندانسته بود، اموری همچون نفرت، ترس، کنجکاوی و عشق.