قلمرو رویایی سپید
داستانهای ژاپنی - قرن 20م.
آغاز این رمان با قطاری است که از تونلی بیرون میآید و ورودش به سرزمینی برفی است. مخاطب نیز همزمان وارد قلمرویی رؤیایی میشود. در ادامه با حرکت قطار با روند داستان آشنا میشویم. مردی ثروتمند وارد این سرزمین میشود و با اتفاقاتی که برایش پیش میآید همراهیمان میکند. کل فضای این داستان همانند تابلوهایی رؤیاگونه است که خواننده را با داستان عاشقانه، تنهایی، اندوه و از هم گسیختگی آشنا میکند. در بخشی از کتاب «قلمرو رؤیایی سپید» میخوانیم: «دختر جوانی که آن طرف کوپه نشسته بود بلند شد و پنجره مقابل شیمامورا را گشود. هوای سرد برفی به داخل روان شد. دختر تا کمر از پنجره خم شد و رئیس ایستگاه را طوری صدا زد که انگار در فاصله خیلی دوری است... .