بالهای شکسته
داستانهای آمریکایی - قرن 20م. - ترجمه شده به فارسی
جبران خلیل جبران در این اثر، از نخستین عشق خود سخن به میان آورده است. داستانسرا که به صورت ضمیر اولشخص مفرد، "من"، ظاهر میشود و "سلمی کرامه" که دختری است زیبا و جوان و دارای همهی کمالات معنوی و جلالت، یکدیگر را دوست دارند. اما اسقف، به علت ثروت زیادی که در انتظار دختر است، او را برای همسری با برادرزادهی خود در نظر گرفته و پدر دختر که مردی نجیب است و به گویندهی داستان هم نظری موافق دارد، گمان دارد که نمیتواند با این درخواست مخالفت میورزد. همانطور که معیارهای رفتاری سنتی در خاورمیانه اقتصاد دارد، دختر به تصمیم پدر گردن میگذارد. مراسم ازدواج برگزار میشود و سلمی، از زندگی کردن با شوهری که متقابلا خود را دلبستهی او نمیبیند در رنج است. از این پس این دو تن مرتبا هرماه یک بار در معبد "عشتارت" یکدیگر را ملاقات میکنند. تا این که اسقف ظنین میشود و کسی را به تجسس در کار آنان میگمارد و....