آفتاب، مهتاب
جوانی متعصب در یک اقدام و واکنش عجولانه، پسر همسایه را به این بهانه که به همسرش، نادره، نظر دارد به قتل رسانده و خود قصاص میشود. پس از اجرای حکم دادگاه، خانوادۀ مقتول به خواستگاری نادره برای کیوان، فرزند دیگرشان، میآیند تا به این وسیله به کدورتها پایان بدهند. اما خواهر همسر نادره که دل در گرو عشق کیوان دارد کینۀ هر دو را به دل گرفته و به تحریک کیوان میپردازد تا پس از چندی از همسرش جدا شده و با وی ازدواج کند. نادره و کیوان از هم جدا میشوند، اما مسئلۀ بارداری زن، بار دیگر همه را به هراس انداخته و وضع متشنجی را به وجود میآورد. در همین هنگام است که «ترانه» عاشق کیوان، به طرز مشکوکی میمیرد و پروندۀ قتل دیگری گشوده میشود. پس از تفحص و بازجویی متعدد پلیس از تمامی افراد مظنون، سرانجام خواهر کیوان اعتراف به قتل کرده و علت اقدام به این کار را پی بردن به نیت ترانه برای از بین بردن فرزند نادره و کیوان اعلام میکند.