داغ عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستان زندگی دختر جوانی است که با هزاران امید و آرزو ازدواج میکند و قبل از اینکه بتواند روی زیبای دخترش را ببیند قربانی نادانی کسی میشود که ادعای عاشقی میکند. در بخشی از این رمان میخوانید: «برنامه هر روز علی مشخص بود. ساعت 4 که از سرکار میآمد بعد از ناهار و اندکی استراحت راهی باشگاه میشد. قدبلند و هیکلی بود. از آنهایی که میگویند عضلههاش دخترکُشه، جالب اینکه هر روز تو مسیر خانه تا باشگاه از دخترها متلک میشنید، تو دلش میخندید و با خودش میگفت که خوب پسر شدم وگرنه اگه دختر میشدم که جای سالمی برای من باقی نمیموند...».