سی و پنجم ماه مه
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
«عمو رینگل هوت» مجرد و داروساز بود و هر پنجشنبه برادرزادة خود «کنرا» را از مدرسه، به خانة خود میآورد و بعد از خوردن ناهار و حرف زدن و خوشگذرانی او را به خانهاش میرساند. روزی کنراد غمگین بود، زیرا باید انشایی با موضوع دریای جنوب مینوشت و هیچ اطلاعی از دریای جنوب نداشت. عمو رینگل هوت و کنراد در آن پنجشنبه با اسب سیاهی به نام «نگرو کالبا» آشنا شدند که قبلا بهترین اسکیتباز بینالمللی بود. اسب سیاه به خانة آنها آمد و از وجود یک کمد قدیمی قرن پانزدهم خبر داد و گفت راه رسیدن به دریای جنوب از طریق در بزرگی در داخل کمد است. آنها یکییکی وارد کمد شدند. در این کتاب اتفاقات عجیب و غریبی که برای آنها رخ میدهد به تصویر کشیده شده است.