لیرا و خنجر سحرآمیز
در این کتاب، ادامهی ماجراهای رمان "لیرا و قطبنمای جادویی" پی گرفته میشود. پس از آن که لیرا با کمک جمعی از کولیها نیز وسیلهای که حقیقت سنج نامیده میشود، موفق شد کودکان را از بولو انگار نجات دهد، با استفاده از پلی که لرد آزریل ـ پدر لیرا ـ بین دو دنیا زده بود، وارد دنیای عجیب و غریبی میشود که ساکنان آن فقط بچهها هستند. او در آن جا با پسری به نام ویل آشنا میشود که او نیز از دنیای دیگری به این دنیای عجیب وارد شده است. سپس جریاناتی روی میدهد که متعاقب آن ویل به خنجری اسرارآمیز دست مییابد. این خنجر قادر است دریچههایی به دنیاهای دیگر بگشاید. ویل و لیرا با کمک جادوگران درمییابند که لرد آزریل قصد دارد با قدرت مطلق یعنی خداوند بجنگد. از همین رو، در حال جمعآوری لشکری بسیار بزرگ و نیرومند است. آن دو به مسیرشان ادامه میدهند تا لرد آزریل را بیابند. این در حالی است که ویل پس از یازده سال دوری از پدرش او را مییابد و همان دم او را از دست میدهد. ادامهی این داستان در سومین جلد این مجموعه آمده است.