کلاغ‌ها را بیدار نکن موتوتو

کلاغ‌ها را بیدار نکن موتوتو

"ملیکا" پدربزرگی با ریش بلند داشت که او را "باباریش" صدا می‌زد. یک روز باباریش برای ملیکا یک اسب سفید بالدار به نام "موتوتو" آورد. ملیکا، موتوتو را بسیار دوست داشت. روزی ملیکا از پدربزرگش پرسید که چرا ریش به این بلندی دارد اما هیچ مویی بر سرش ندارد. پدربزرگ که از این سوال حیران شده بود و جوابی نداشت با دیدن کلاغ‌ها گفت که موهای مرا کلاغ‌ها خورده‌اند. ملیکا با این جواب کنجکاوتر شد و گفت: پس چرا ریش‌هایت را نخورده‌اند. پدربزرگ که این بار بیش‌تر حیران شده بود گفت: چون من مرتبا به ریش‌هایم دست می‌کشم، آن‌ها نتوانستند ریش‌هایم را بخورند. شب‌هنگام ملیکا به همراه موتوتو پروازکنان برای پس گرفتن موهای پدربزرگ از کلاغ‌ها به راه افتاد و توانست کلاغ‌ها را در جنگل پیدا کند. کلاغ‌ها بر اثر ایجاد سر و صدا فرار کردند، اما قبل از آن ملیکا فریاد زد: اگر موهای باباریش مرا پس بدهید، با شما کاری ندارم. اما کلاغ‌ها از این حرف ملیکا به شدت خندیدند. هنگام صبح ملیکا و موتوتو به خانه بازگشتند و موتوتو به او قول داد تا در فرصتی دیگر کلاغ‌ها را بیابد. ملیکا به رختخواب رفت و در حالی که به خنده‌ی کلاغ‌ها فکر می‌کرد به خواب رفت. این کتاب در قالب داستان باعث این کنجکاوی در کودکان می‌شود تا برای سوال بی‌جواب کتاب پاسخی بیابند.

قیمت چاپ: 700 تومان
ناشر:

مهر

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1386

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

12

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789646142657

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

تالیف