دیر درخت نارنج: بخش اول
داستانهای انگلیسی - قرن 21م.
غریبه همچون شبحی دریایی از آب بیرون آمد با پاهایی برهنه و زخمهایی که از سفر بر بدنش به یادگار مانده بود. در افسانههای کهن میگویند که اشباح دریایی به زندگی در سکوت محکوماند که زبانهایشان چروک خورده و تنها چیزی که استخوانهایشان را میپوشاند، خزه دریایی است. «تانه» از همان اوان کودکی هراسی از این افسانهها به دل راه نداده بود اما آنکه اکنون پیشِروی او میدرخشید یک شبح دریایی نبود، بیگانهای بود که او را دیده بود و نادیده گرفتنش محال بود و... .