شش قوی سفید و قصههای دیگر
"شش قوی سفید"، روایت پادشاهی است که در حین شکار در جنگلی راه را گم کرده و در این حال با پیرزنی جادوگر روبهرو میشود. جادوگر به شرط ازدواج پادشاه با دختر زیبایش، راه را به او نشان میدهد. پادشاه نیز این شرط را میپذیرد، اما از آنجایی که خود از همسر اولش صاحب هفت فرزند (شش پسر و یک دختر) بود. آنها را از ترس بدرفتاری نامادری در جنگل پنهان میکند. اما همسر دوم پادشاه با مطلع شدن از این موضوع آنها را به قو تبدیل میکند. دختر پس از فرار روزی برادران خویش را در جنگل ملاقات میکند و آنها راز شکسته شدن طلسم را به او میآموزند. سرانجام دختر پادشاه موفق میشود تا طلسم را شکسته و برادران را از دست نامادری نجات دهد.