قصههای شاهزاده خانم
داستانهای کوتاه
روزی روزگاری در شهری خیلی دور شاهزاده خانمی بسیار زیبا زندگی میکرد که بیاندازه مغرور و از خود راضی بود. از همه بدتر این که عادت زشتی داشت و آنهایی را که به اندازة خودش خوشبخت و زیبا نبودند مسخره میکرد. یک روز او به طور اتفاقی از کنار آبگیری میگذشت که متوجة پیرزنی زشت شد و مسخرهاش کرد، اما شاهزاده خانم نمیدانست که پیرزن، جادوگر است. او شاهزاده خانم را طلسم و او را به قورباغهای زشت تبدیل کرد. بعد از مدتها شاهزادهای که از آن نزدیکی میگذشت برای این که طلسم شاهزاده خانم قورباغه را باطل کند مثل قصة زیبای خفته او را بوسید. اما اتفاق عجیبی افتاد و شاهزاده هم تبدیل به قورباغة زشتی شد و بعد از این ماجرا آن دو به خوبی با هم زندگی کردند. داستان حاضر با عنوان «شاهزاده خانم قورباغه» یکی از نه داستان کوتاه مجموعة حاضر است که برای گروه سنی «ب» و «ج» تالیف گردیده است. شاهزادهخانم شانزدهم؛ شاهزاده خانم و دانة نخودفرنگی؛ یک دسته گل سرخ وحشی؛ و دماغ جدید شاهزاده خانم از دیگر داستانها هستند.