آفتاب در مه
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که در آن بیان میشود که گرچه سختیها، درشتیها و خشونتها در یاد میمانند، ولی هرگز چشمة زندگی از جوشیدن و رود هستی از خروشیدن بازنمیمانند. خورشید در پیشانی چشمه و سینة رود، زندگی را پر شناخت از گذشته و پر امید به آینده میکند. داستان دربارة زندگی دختری بهنام «فانوس» است که دانشجو است و پدرش در حال مرگ است. در داستان میخوانیم: «هنگامیکه در کنار بستر پدر جنگل بیمارستان پهلوی با درختان تشنه و خاک گرفته در یادش ماند، همانگونه که مرداد سیودو در قابی ابدی مانده بود».