گاوی که از درخت بالا میرفت
عزت نفس - داستان / اعتماد به نفس - داستان
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. این کتاب داستان گاوی به نام تینا است که سرش درد میکند برای ماجراجویی. او، رؤیاهایی در سر میپروراند که ازنظر خواهرانش مسخره است. آنها، تنها برایشان یکچیز اهمیت دارد، علف تازه و آبدار. روزی، تینا، فکر تازهای به سرش میزند، از درخت بالا میرود. آن بالا، روی درخت، یک اژدها میبیند، آنهم یک اژدهای رام و علفخوار. آنها از رؤیاهایشان برای یکدیگر میگویند. تینا، از دوست تازهاش برای خواهرانش میگوید، اما، برای آنها باورپذیر نیست. روز بعد، تینا، ناپدید میشود. خواهرانش برای پیدا کردن او، از قلمرو خود پا به بیرون میگذارند و با یک دنیای تازه مواجه میشوند. ناگزیر، مجبور به بالا رفتن از درخت میشوند. آنچه میدیدند حقیقت داشت، تینا آن بالا بود، درحالیکه پرواز میکرد! اکنون همهی آنها دستبهکار میشوند تا ببینند چهکار عجیب دیگری میتوان کرد.