موهای آبی مادربزرگ
داستانهای کودکان و نوجوانان
در دهمین شماره از مجموعة «رمان کودک»، «مارگو» به خاطر آمدن مادربزرگ به خانهشان کیک پخته بود و به خواهرش «سونیا» گفت روی آن را تزئین کند. سونیا میخواست کیک را آبی کند، اما مارگو موافق نبود. با آمدن مادربزرگ نیز، جر و بحث آنها تمام نشد و مادربزرگ گفت: من رنگ آبی را دوست دارم، کیک را آبی کنید. با اضافه کردن چند قطره رنگ، کیک آبی شد. مادبزرگ که از رنگ آبی کیک بسیار خوشش آمده بود گفت من از این موهای خاکستری خسته شدم، هر رنگی بهتر از آن است. وقتی مادربزرگ مشغول استراحت شد. سونیا فکری کرد و تصمیم گرفت با کمک مارگو و با همان رنگ، موهای مادربزرگ را آبی کند. این کار آنها باعث وقوع اتفاقات جدیدی شد.