لال ماهی: مجموعه داستان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
با ریختن نور در کابین، پری ماهی تکان خورد؛ اما نه چندان محکم، نه آن طور که مرا پرت کرده بود به کمد دیواری. امیر پتوی سمت دمش را کشید. سمت من. بغلش کردم. پتو جا مانده بود توی نیسان. انگار فرشتهای بلوری را حمل میکردم. انگار زنی شکستنی را در آغوش گرفته باشم. با پا عمق آب را سنجیدم. به فرمان امیر با گفتنش باید پرتش میکردم. تمام زورم را توی بازوانم گذاشتم. پری ماهی مثل تکهای هوا از تنم جدا شد و مدتی در هوا معلق ماند. افتاد توی آب و فرو رفت در آن آبی بی انتها. مثل جسدی، اول تکانی نخورد. کمی بعد، تنش رفتار آب را حس کرد.