حکایت شیرین از سرزمینی دیگر
افسانهها و قصههای ترکی / داستانهای کوتاه
در یک جنگل بزرگ، درخت بلوط بسیار بلندی بود که سنجابی روی شاخههای بلندش لانه ساخته بود و روباهی زیر درخت، در سوراخی زندگی میکرد. یک روز غروب، توفانی بزرگ به پا شد و شاخة بلوط شکست و سنجاب به سختی خود را بالا نگه داشت. روباه این صحنه را دید و شروع به مسخره کردن کرد و به او گفت که اگر مثل من زیر درخت زندگی میکردی، گرفتار این بلا نشده بودی. توفان تمام شد و سنجاب مشغول بازی روی شاخهها شد، چند لحظه بعد مزرعهداری تفنگ به دست به همراه سگ شکاریاش برای گرفتن روباه آمدند. روباه از ترس شروع به دویدن کرد و سگ و مزرعهدار به دنبال او میدویدند. سنجاب از بالا آنها را میدید، اما برخلاف روباه او را مسخره نکرد. این کتاب مشتمل بر داستانهای کوتاهی با عنوانهایی چون دختر بدبخت، پادشاه، خرگوش تنبل، طلاهای مرد خسیس، تاجر طمعکار، دوستان چوپان، رازداری و... است.