پلهای مدیسون کانتی
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
«رابرت کین کید» عکاس و نویسندهای در «بلینگهام» ـ واشنگتن ـ بود، که در یک مجلة جغرافیایی ملی کار میکرد. او در پنجاه و دوسالگی برای گرفتن عکس و تهیة گزارش از پلهای سرپوشیده «مدیسون کانتی» در «آیوا» ماموریت یافت. در آنجا با «فرانچسکا» زن متاهل، زیبا و باهوش آشنا شد. شوهر فرانچسکا «ریچارد» و فرزندانش «مایکل» و «کارولین» به مدت یک هفته به جشنوارهای در ایالت «ایلینوی» رفته بودند. آشنایی با رابرت و علاقهاش نسبت به او دنیای جدید و احساسات شورانگیزی را در وجود فرانچسکا به وجود آورد. او که از زندگی سنتی و کسالتبار روستائیان بیزار شده بود به عشق او پاسخ گفت و در مدت چهار روز عشقی عمیق و واقعی بین آنها به وجود آمد؛ اما فرانچسکا به علت مسئولیت نسبت به شوهر و فرزندانش در مقابل پیشنهاد رابرت برای همراهی در کل زندگی مخالفت کرد. رابرت نیز علیرغم میلش دیگر به دیدن او نیامد. بعد از فوت ریچارد، فرانچسکا به جستجوی رابرت پرداخت؛ اما موفق نشد او را پیدا کند تا این که زمانی که فرانچسکا شصت و هفتساله بود وسایل کین کید که به تازگی فوت کرده بود به او تحویل داده شد و در آن وسایل آثار وفاداری رابرت به عشق فرانچسکا کاملا مشهود بود.