روسری خورشید خانم
در یک جنگل سبز و زیبا سنجاب خانمی زندگی میکرد که روی بلندترین درخت جنگل خانه داشت. او عاشق موهای طلایی خورشید خانم بود و آرزو داشت که روزی بتواند با او حرف بزند. تا این که در یک صبح بهاری گل بنفشهای را دید که جلوی خانهاش روییده است. بنفشه به او گفت که از جانب خورشید خانم آمده تا سنجاب بتواند از طریق او با خورشید خانم حرف بزند و حرفهای سنجاب را نیز به خورشید خانم برساند. از آن پس زندگی سنجاب خانم سرشار از شادی شد. یک روز سنجاب خانم به این فکر افتاد که همانطور که خورشید خانم، بنفشه را به او هدیه داده، او نیز هدیهای به خورشید بدهد. بدین ترتیب شروع به بافتن روسری قرمزرنگی برای او کرد، اما حادثهای رخ داد که باعث تغییر تصمیم سنجاب خانم شد.