همسفر همیشه غایب
"پینار" به طور اتفاقی با "عماد" آشنا شده بود، ولی مادرش از موضوع مطلع شده و او را از نزدیک شدن به عماد منع میکرد. آنگونه که مادر پینار تعریف میکرد عماد مردی هوسران بود که فقط به قصد سوء استفاده و ارضای امیال خویش با زنان آشنا شده و هرگز به ازدواج فکر نمیکرد. ولی پینار که از لحظۀ نخست دلباختۀ عماد شده بود، حرفهای مادرش را باور نمیکرد. او پس از مرگ مادر با عماد به تهران فرار کرده و مدتی در خانۀ او و مدتی نیز در خانۀ خالۀ او زندگی کرد. پس از آن که عماد، پینار را به خالهاش سپرد، از او خبری نشد و این بیاطلاعی باعث شد که پینار از آنجا گریخته و در خیابانها سرگردان شود. این سرگردانی سبب شده او به بیماری ایدز مبتلا شود. پینار پس از اطلاع یافتن از موضوع خودکشی کرد، اما نجات یافته و به بیمارستان منتقل شد. در این میان او با فردی به نام "مهدی" آشنا شده و داستان زندگیاش را برای او بازگو کرد. مهدی به او قول داد که عماد را یافته و نزد او بیاورد.