رستم و اسفندیار
داستان حاضر که از شاهنامهی فردوسی اقتباس شده، دربردارندهی نبرد حماسی رستم و اسفندیار است. "اسفندیار پسر گشتاسب و نوهی لهراسب است که از کتایون دختر امپراتور یونان متولد شده است. در سی و پنجمین سال سلطنت گشتاسب است که زرتشت پیامبر ایرانی ظهور میکند و تقریبا در همین سالها است که "ارجاسپ" برادرزادهی افراسیاب که شاه وقت توران است به ایران لشکر کشیده و پس از تسخیر بلخ (پایتخت گشتاسب) لهراسب و عدهی زیادی از شاهزادگان و اهالی شهر را از دم تیغ گذرانده است. گشتاسب که هنگام حملهی دشمن در زابلستان به سر میبرد، به محض آگاهی با لشکریان خود به مقابله با دشمن میشتابد، اما پس از جنگی خونین شکست خورده به زابل نزد رستم میرود. اما اسفندیار که در این وقت در زندان پدر به سر میبرد، به دستور وی آزاد شده، پس از شکست دادن تورانیان و آزاد ساختن خواهرانش که در اسارت دشمن بودند، از گشتاسب میخواهد که تاج و تخت ایران را به او واگذارد، اما گشتاسب از این عمل سرباز میزند و فرزندش را با این فکر که به دست رستم کشته خواهد شد، به جنگ او میفرستد.