شهر عشق؛ مفرغ
داستانهای فارسی - قرن 14
این رمان، داستانی با درام اجتماعی و کمابیش رئال است. «پرند» پس از تصادف حس میکند دچار توهم غیرقابل باور شده است، بهگونهای که تصور میکند دو چشم زنده مدام مراقب اوست. پرند کمکم به آن چشمها انس میگیرد و عاشق میشود بیآنکه صاحب آن چشمها را دیده باشد. او با کمک یکی از پرستارها که دوست دوران جوانیاش بود، صاحب چشمها را پیدا میکند و پرونده پزشکی آن شخص را که عاشقش شده بهدست میآورد و راهی شهر نورآباد دلفان میشود، اما او را در خانهاش نمییابد، درحالی که در این زمان با «نجمه خاتون» آشنا میشود و... .