زندانبان
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان «زندانبان»، داستان سروانی بهنام «شکیب» را روایت میکند که به ریاست زندانی در ناکجاآباد، گماشته شده است و این زندان مخفی که هیچکس از وجودش خبر ندارد جایی برای تبعید زندانیها و زندانبانهاست و هر کسی را بخواهند فراموش کنند به «دوستاق» (کلمهای ترکی و بهمعنای زندان) میفرستند. این غار (زندان) در گذشته جنگهای زیادی به خود دیده است و داستان آدمهایی است که هر روز مانند غارشان از درون تهی میشوند، اما شکیب، نمیخواهد در دام غار بیفتد و او تلاش میکند زندگی را به دوستاق بازگرداند که در این راه مشکلاتی از خود غار گرفته تا زندانیها و زندانبانها وجود دارد، اما دشمن اصلی او زمان است که به نفع غار کار میکند... .