سرود مردگان
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، روایت مسجدسلیمان است؛ روایت مردی است بازنشسته شرکت نفت در یک شبانهروز. داستان فلاشبک میخورد و مرد گذشتهاش را به یاد میآورد، از نخستین روزهایی که دکل حفاری چاه نفت را به مسجدسلیمان آوردند، تا هنگامیکه نفت آن چاه به پایان رسید، در این رمان دنبال میشود. در داستان میخوانیم: «نگاه کرد به فانوس روشن توی چادر. «رینولدز» پشت میز نشسته بود و روی نقشهای سر خم کرده بود. ماندنی با خود گفت که لابد نقشه گنج را میخواند تا طلسم را پیدا کند».