رابین هود
"رابین دولاکسلی"، اشرافزاده بیباک و دلرحم، چون از ظلم و سنگدلی حکومتیان به تنگ آمده، دست به شورش میزند و همراه عدهای از یاران وفادار خویش، در جنگل "شروود" سکنی گزیده و با ستمگران به مقابله برمیخیزد. او با بستن راه بر اشراف و تاجران و گرفتن مالیات از آنها، به کمک مستمندان شتافه و چون درمییابد عدهای قصد تصاحب اموال "ماریان"، بانوی جوان، را دارند، به کمک وی رفته و او را نجات میدهد. او در حمله به یک قلعه، زندانیان بسیاری را آزاد کرده و در بین آنها پدر ماریان را که به توطئه گرفتار شده، مییابد. قصد رابین، آزادی مملکت از چنگال فرصتطلبان و باز گرداندن حکومت به "ریشارد شیر دل" است. در این میانه، ریشارد نیز که از جنگهای صلیبی بازگشته و به نیت قلبی رابین پی برده است، خود دست به کار شده و با رسوا کردن دزدان و غارتگران، به او کمک میکند. وی پس از بازپسگیری سلطنت و تاج و تخت، رابین را جزء نجبا اعلام کرده و به وی لقب "کنت" اعطا میکند و با اختیارات تام به مقام نظارت و حراست جنگلهای شرورد میگمارد.