گنطره
داستانهای فارسی - قرن 14
قبلاً گفته بودم قرار نیست آب خوشی از گلومان پایین برود، خوب یادم است که توجهم جلب شد به گوشهای از حیاط، مصطفی رحیمی روزنامه کیهان را روی زمین پهن کرده بود. بچهها سعی میکردند نوشتهها را بخوانند. با دستپاچگی دوچرخه را به فنس مدرسه قفل زدم، شتابان سمت مصطفی رفتم، تیتر را خواندم: خرابکاران... یک آن چشمم افتاد به عکسها، چشمهایم سیاهی رفت...